عشق یعنی یک پلاک...
عشق یعنی استخوان و یک پلاک....
سال ها تنهای تنها زیر خاک.....
میگن بهترین سال های عمر آدم ایام جوونیه ... اونم بین بیست تا بیست و پنج سالگی...
اما پسر من وقتی بیست سالش شد چند تا ترکش رفت و تو بدنش جا خوش کرد....
بعدش تا بیست و پنج سالگی کنار یه نخل تو جزیره ی مجنون تنهای تنها موند....
اونقدری که جلبکا و خزه ها تنشو پوشوندن تا یه وقت سرما نخوره....
بعدش تو اون پنج سالی که بهترین سال های زندگی یه آدمه شروع کرد به پوسیده شدن....
چقدر براش سخت بود...تنها موندن و پوسیده شدن و...
اونوقت فقط ازش یه پلاک موند و یه انگشتر و یه کم استخون...
( از دل گفته های پدر یک شهید )
نظرات شما عزیزان:
bia webe , mano bbin
miai link bazi
برچسبها:
.: Weblog Themes By Pichak :.